۱۳۹۰ آذر ۲۷, یکشنبه

مروری بر زندگی مرد سیاست و هنر

قلم پردازی راجع به زندگی مردان که آزادانه و با غرور زیسته اند بسا مشکل وحتی ناممکن است ویا برای من که در آن سطح علمی نیز نیستم بسیارهم مشکل است اما شناخت و عشقی که نسبت به سران و نخبگان ملتم دارم مرا وامیدارد که مسولیت ام را در سطح توانم ادا نمایم.این بار تصمیم برآن شده است که گوشه از زندگی مرد هنر و سیاست را از هزاره های کویته یعنی شهید حسین علی یوسفی رهبر فقهید مردم ما در آنسوی دیورند لاین را بررسی نماییم .
شهید حسین علی یوسفی در یک خانواده ی میانه حال از لحاظ اقتصادی دیده به جهان گشود.بصورت معمول در سن هفت سالگی  راهی مکتب شد،و با اخذ مدرک ماستری در رشته بزنس و اقتصاد از دانشگاه بلوچستان فارغ شد...یوسفی از آوان جوانی دلچسپی خاصی به تاریخ و فرهنگ مردمش داشت،و در سفر های که در چندین کشور امریکای و اروپای داشت سیمنارهای راجع به جغرافیا،تاریخ ،فرهنگ مردم هزاره ارایه نموده بود، که توجه افراد محقق و مورخ خارجی را جلب تاریخ و فرهنگ هزاره هانمود،یوسفی در تمام کشورها با لباس خاصی هزارگی سفر مینمود.یوسفی کارهای فرهنگی_سیاسی اش را از درون فدراسیون دانشجویان هزاره شروع نموده بود ...و شهید یوسفی در کنار نوشتن نمایشنامه ،درامه ،شعر و طنز خود نقش نیز بازی میکرد،درامه های یوسفی در ظاهر گرچند خنده های را بر لبان بیننده جاری میکرد اما در باطن بیانگر درد،و یک واقعیت تلخ جامعه و تاریخ ملت ما بود،یوسفی نابهنجاری های جامعه اش را در قالب طنز و شعر به دست اصلاح میگرفت ومیکوشید تا سنت های ناپسندمردم را برایش بدیل امروزی وخوبتری بدهد،یوسفی سخن پرداز ماهر و توانای بود که اکثرمردم  او را استاد سخن خطاب میکرد، وی  در تمام جلسات  آخرین سخنران  بود همه انتظار قرار گرفتن یوسفی را در پشت استیچ میکشیدندو یوسفی گریه و خنده را با هم یکجا میکرد گاهی یوسفی چنان اعمال ددمنشانه ی حاکمان را به نقد میگرفت که خنده ها را جاری میساخت و اما گاهی چنان پر جذبه از محرومیت و بی خبری گذشته مردمش سخن میگفت که همه بی اختیارانه اشک میریخت،یوسفی با زبان ساده و همه فهم توره میگفت یوسفی هیچگاه برای خشنودی کسی گپ نزد و حقیقت را قربانی مصلحت ها نکرد او نترس و برای مردمش سخن میگفت ،صداقت و راستی سخنان او را می شد در تون صدا و فریادهایش که بدون مکثی فریادمی زد مشاهده نمود،کسی را ندیده بودم که در موقع سخنرانی یوسفی جانش کرخت نشده باشد چون یوسفی همیشه بعد از آزادی از زندان آجیران ... مانند پدر و پیشوایش برای تاریخ میگفت از درد و ستمی که بر هزاره رفته بود.هزاره ها که بعد از سالیان دراز تازه دارایی چند باسواد و روشنفکر دانشگاهی راکسب نموده بود،  دشمنان نیز دامهای دیگر را برای شکار پهن نموده بودند.این دوران که مصادف بود با بقدرت آمدن گروه های خلق وپرچم در افغانستان و اختطافات چهره های ماندگار  ملت ما چون شهید اسماعیل مبلغ ،شهید غرجستانی،و... ،شهید یوسفی با چند تن از هزاره های کویته راهی افغانستان میشود تا با سران ، تحصل کرده گان و روحانیون هزاره نشست نموده و روی راهای برای نجات هزاره ها صحبت نماید. اما دست های بیگانه و اجیر شده گان ... واز خود بیگانه شده گان نه گذاشتند که هزاره ها به حیثیت که شایسته شان بود برسند،شهیدیوسفی با شهید اکرم یاری رهبر فقهید جنبش جوانان مترقی افغانستان دیدار وگفتگو نموده بود و موضوعات تاریخیهزاره ها رابا رفیق یاری  در میان گذاشت، وی که به حیث ترجمان  گروپی از خبرنگاران خارجی را نیز یاری   مینمود هدف اش این بود که تا هزاره ها را با جهان ارتباط دهد و از این سوراخ کوچک بیرون بکشد.اما بدبختانه شهید یوسفی توسط اجیر شده گان ریال و تومان در سرمای سرد هزارستان مدت طولانی را در زندان در جاغوری سپری نمود که تا آخر عمر از بیماری جلدی که از آن زمستان برایش اهدا شده بود رنج میبرد،شهید یوسفی  که یکی از چهره های برجسته تنظیم نسل نو هزاره مغل بود در سرما های سرد که بامیان در محاصره دشمن قرار داشت از کویته در خدمت مردمش میشتافت در سردی ودر غم ها شریک ملتش بود.شهید یوسفی برای یکبار به حیث کنسلر ناحیه هزاره تاون در کویته  انتخاب شد،وی بانی حزب ملی هزاره ها در پاکستان(هزاره دموکراتیک پارتی)بود ...شهید یوسفی هر جایکه نام و آدرسی از یکی بزرگان هزاره میافت به سوی آن میشتافت تا راه چاره ی برای پایان درد  تاریخی مردمش یابد،او با سلطان علی کشتمند  نخست وزیر اسبق افغانستان در لندن دیدن نمود و از او و تجربیاتش در رابطه به سر پا ایستاد نمودند یک ملت استفاده نمود که تاثیر یوسفی رابر آقای کشتمند بعدآ در تسلیت نامه اش در روز شهادت یوسفی عزیز شاهدبودیم که استاد کشتمند از یوسفی به عنوان فرزند راسخ ونستوه هزاره یادنموده   بود .وبا تک تک سران هزاره گفتگو نمود، تا راه درست و عقلانی را برای هزاره ها دریابد..،یوسفی بابه مزاری را الگوی مبارزاتیش و شخصیت مورد نظرش توصیف مینمود.یوسفی در درامه های چون :آزره بزکشی شده،الخاتو،مایندر خنتوما،...ونوشته هایش مانند ای بیراریه،بزچینی،جمع آوری بیش از پنج هزار ضرب المثل هزارگی و...خدمت والای را برای جامعه هزاره نموده است .یوسفی یک فرد دموکرات ولبیرال بود.یوسفی به ارزشهای ملت اش ارج می گذاشت و خود را مسول حفظ آن میدانست."ما صد کرد بومروم ،صد کرد زنده شونوم از آزره بودن خو تیر نیستوم و د کدم کتاب دونیا نبشته شده که قوم دوستی کفره!"شهید یوسفی در رابطه به آگاهی و بالا رفتن سطح شعور سیاسی هزاره ها با جوانان کار می کرد و جوانان را همیشه تشویق به کارهای حیاتی مینمود،یوسفی زبان درشت و تندگوی داشت که طنز به زیبای آن می افزود که شباهت گفتاری در سوچه گویی و روک وپوست کنده گویی بین شهید ضحاک و شهید یوسفی به وضوح قابل ملاحظه بود..چندگفته ازشهیدیوسفی:"او مردم کس دیده که آهن ده چو هولدینگ شونه!اگه نموشه بوگید که چطور تایز هندو ده شیعه سم مییه"."او هزاره های پاکستان اگه امی هزاره های افغانستان نمی مد زیبون شمو رقمی زیبون جن میگشت"."او بچه کابلی تو که ادعا دریی که زیبون تو دری یه بیه سه کلمه آزرگی ره مه موگم ده کابلی بوگی باد از او مه پگ عمر خو ره دری موگوم" شهید یوسفی در تمام عمر غرور هزارگی را برای هزاره ها ارزانی داشت وی انسانیت را دوست واز گاندی رهبری عدم خشونت توصیف ها وآموزه های یاد داشت .او پیوندی نا گسستنی را در بین ملت های تحت ستم میدید.شهید یوسفی در حالیکه تازه مخاطبان خوبی برای گپهایش دریافته بود، کوردلان عصر و جنایت پیشه گان زمان و شبح انسان ها او را از جامعه اش جدا نمود در صبح گاهی 26 جنوری سال 2009او را در دفتر کارش واقع جناح رود کویته مورد حمله قرار دادند.یوسفی از جمع هزاره ها رفت اما پندارهای نیک اش چراغ راه مردم اش شد ویادش گرامی ،راهش جاودان باد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر