۱۳۹۰ مهر ۱۸, دوشنبه

نامه از کویته- هزاره تون-پاکستان

خواهرو برادري همسرنوشت من! اين چند سطريكه در پيش روي تان موج افشاني درد و خون وگلايه گذاري ميكند از جنگلزاري نوشتم كه دريندگان بي خاصيت و افراط گرايان مرتجع و دينداران فاشسيت براي ارضاي روح و روان حيواني شان بي گناهان را قرباني ميكنند و ديار پاكان و سر زمين احساس وعشق را ماتم زده و پريشان ميكند.آري اينجا كشتارگاه هزاره شده است و اينجا قلب جنايت وتوحش است،مكانيست كه خداوندگار جنايت و وحشت و جريان انسان سيتز تاريخ(طالبان) را در آغوش اش پرورانده و با گرفتن جان بيگناهان آنرا رشد داده و بشريت را در پرتگاه هراس رسانده است،اينجا مكانيست كه هجده روز نذر و خيرات براي آدمكش عصر(اسامه بن لادن) نموده اند و بزرگانش كه دستي در كاسه مدافعان صلح و دموكراسي دارند جامه ي سوگواري برتن مينمايد ومي گويد كه کمر اسلام شكست!آري چطور ميشود ديگر از زشتهاي اينجا برايتان بگويم برادر وخواهري همسرنوشتم!آخر منهم اينجا بزرگ شده ام از آب و نانش تغذيه نموده ام،با فرهنگ اش ‍انس گرفته ام و در آباداني و سربلندي اينجا از توانم زيادتر سهم گرفته ام،حتي از خودشان هم زيادتر آبادتر كرده ايم اين مرزوبوم را!اما حالا اينجا مكاني است كه زندگي من معامله بهشت ميشود،راهيان بهشت و تشنگان حورالعين هاي وزيرستاني و پشاوري مرا و مردمي بيگناه اين ديار را به گلوله و رگبار ميگيرد،اينجا هركس بايد صبحها كه از خانه بيرون ميروند بايد براي آخرين بار به خانواده اش سير ببیند، ومن كه عضو تيم ملي كراته اين آشفته بازار ترور و آدمكشي هستم،صبحها كه از خانه بطرف محل تمرينم ميرويم بايد دستان پدرومادرم را عاشقانه بيبوسم شايد ديگر مجال بوسيدن را نيابم!بايد نگاه هاي پر از راز خواهرانم كه انگار ميگويند نرو، را ناخوانده بروم! وبه برادرانم بايد بگويم كه متوجه مادر و پدر و خواهران دوست داشتني ام باشند،چون ميدانم كه اينجا مرگ از تبسم خواهرانم واز گفتن آخرين جمله ي مادرم كه ميگويد:(خدا پيشت و پناهت فرزندم ومتوجه خود باش) نزديكتر است،چون ما خيلي از عزيزان مان را ازدست داده ايم،آدمهايكه اصلآ فكرش را هم نميكرديم كه روزي او هم از بين ما برود ،بزرگي آنها به وسعت كوه ها بود و قلب شان محبت خانه ي انسانيت ،حتي اين خدا نترسان آنها را نيز از ما گرفتن!آري برادر و خواهري همدرد و همگذشته ام!اينجا كويته است ،مكاني كه براي من و تو پناهگاهي بود در زمانهاي دور و گذشته ها،جاي كه من و تو داشتیم غرور وهيبت گذشته ي خويش را باز مي يافتم،  جايكه فرهنگ و تاريخ ما بطور نسبي زنده شده بود اما حالا اينجا تبديل شده به گورستان زنده ها و قيمت جان راهيان بهشت!(بهشت جاي احمقان چون مذهبيون وزيرستانيها و پشاوري ها نيست).آري اينجا مكاني بود كه كودكان در كنار قصه هاي بگت سينگ قهرمان هند و شه گوارا قهرمان ارجنتايني از حماسه آفرينان چون مزاري،شيرين،خالق و از جريان جاودان غرب كابل از مادران و پدران شان ميشنيدند،داراي افتخار بودند در كنار ديگران آزاده زندگي ميكردند، اما چنديست برادر وخواهر افغانستاني من(هزارستاني): كودكان ما فرياد ميزنند كه: به چه جرمي كشتند پدران و برادران مارا!!؟اينهاكه سر سوزن ضرري هم به موري نرسانده بودند پس چرا كشته شدند؟! حالا مادران ما ديگر لا لايي قهرماني و پس گرفتن سرزمين هاي تصاحب شده ي مان را نميخوانند، مخته هاي جان گداز و خدايا خدايا جاي آنرا گرفته، براي دختران هزاره كه در استعداد و ذكاوت  مثالي براي ديگران بود اما اينكه در وادي اين جانوران آدمخوار محصور شده، كه حتي مجال نفس كشيدن را نيز از اينها گرفته اند، برادران ما كه در آنسوي آبها زندگي ميكنند دردي كه براي ما به ارث مانده است از ياد برده اند! شايد هم نان شان پخته و جايشان  گرم وآرام هست و ساعت شان تير! هر از گاهي كه دق ميآورندمحفل رقص و پايكوبي دارند ويا هم به پاميكنند! اي برادران اگر امروز از غم نان فارغ البال شده ايد حداقل لحظه ي سر درگريبان تان كنيد و روزهاي سياه ي را به ياد آورديد كه گذشتانده ايد! امروز ما صداي شما را از هر گوشه اين گيتي غدار نياز داريم پس بيايید با ما يك صداشويد و نگذاريد كه خواهران و برادران شما قرباني بي توجهي خود ما شود، و ای برادر و خواهرم که در افغانستان زندگی دارید هزاره های کویته مگر به نام های دایزنگی و جاغوری به شهادت نمی رسند و چنانچه شایعه های که ما میشنویم شما را نیز بنام این منطقه، آن منطقه و یا طایفه ها به جان هم انداخته اند، پس بیائید باهم همدست شده و از تکرار دوران عبدالرحمن جلو گیری نماییم، فرزندان هزاره ي كويته ديگر كمك از نهادهاي نام نهاد سازمان ملل متحد و حقوق بشر نميطلبند بلكه از شما مدد ميخواهد.اي باشنده گان سرزمين پدري ما آيا نمي خواهيد كه با دخترك هاي خورد سن هزاره هاي كويته همصداشويد؟ وبيشنويدكه چقدر غريبانه و نيازمندانه ميگويد:
It is better to die than living in this kinds of situation!
We have learned from Sheerin Hazara that to die is really better than being the evidence of our insulting; we are Hazara the clean and brave nation…
پس به اميد روزيكه در تمام اين غرق آبه ي سرگردان هر كس با معيار انساني  در باره اش قضاوت گردد و اعمالش تعيين كننده سرنوشت اش باشد.
علي رضا مغول كويته_ پاكستان21/09/2011

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر