بحران اوضاع اجتماعی و سیاسی هزاره ها در طول تاريخ:
هزارهها به عنوان يک کتلة قوميدر افغانستان که همواره به خاطر سه عنصر نژاد، مذهب و زبان مورد تعصب و تبعيض بودهاند، که همواره از جانب حکومت و حاکمان مسلط بر افغانستان تحت فشار های متعدد و گوناگونی قرا داشته است البته درین میان بعضی از امیر ها، بیگ ها، ارباب هادرمناطق مختلف هزارستان رابطه ای حسنه ای با حکومت داشته است. و هیچ گاه یک هماهنگی جهت همیاری و همکاری با حکومت و یا در مقابله با حکومت ها بین سران هزاره وجود نداشته و هرکس مطابق به اهداف و منافع خود تصمیم گیری و روابطی را با حکومت برقرار ساخته و مالیات به دولت پرداخت مینموده.
این ناهماهنگی بدلیل ملوک الطوايفي بودن سرزمين هزارستان و منافع شخصي يک امير، ملا، بيگ، ارباب و يک منطقه محدود ميشده است.
با مطالعه تاریخ میتوانیم بصورت دقیق دریابیم که از زمان «احمدشاه ابدالي» و بعد از او تا زمان امير عبدالرحمان، روابط بعضی از سران و مناطق هزاره نشین با دولت وجودداشته است . اما در همين مقطع ياد شده رو در رويي برخي از سران هزاره با حکومت را شاهديم که عبارت از مقاومت «عنايتالله خان» در دايکندي عليه نيروهاي احمدشاه ابدالي و رودر رويي «ميريزدانبخش» با «امير دوستمحمد خان» ميباشد.
اما پس از ميريزدانبخش نزديک به دو قرن طول کشيدتایک نوع هماهنگی کوتامدت و کمرنگ بین هزاره ها بوجود آید که در مقابل دولت بایستد و رودرروی دولت قرار گیرد. اما از آن پس در مراحلحسّاس که تحولات سياسي ـ اجتماعي و فرهنگي در محدوده جغرافیای افغانستان بوجود آمد در این جریان نبود هماهنگی در بین هزاره ها باعث شد که اين مردم در برخي موارد نه تنها نتوانستند به بخشي از اهداف خود دست يابند، بلکه دچار شکستها، محروميتها و نابودي داراييهاي شان گرديدند. و این نبود هماهنگی در بین هزاره درمقاطع ذیل وجود داشته است:
1- نبود هماهنگی در جنگ با اميرعبدالرحمنخان.
2- نبود هماهنگی در جريان قيام ابراهيمخان گاو سوار.
3- نبود هماهنگی در دوران انقلاب.
4- نبود هماهنگی در دورهيحاکميتمجاهدين.
5- بوجود نیامدن هماهنگی در دورة حاکميت طالبان.
6- نبود هماهنگی در دورة اول انتخابات رياست جمهوري و پارلماني.
7- نبود هماهنگی در مسألهي (بهسود) برخورد باکوچيها.
8- نبود هماهنگی در دومین دور انتخابات ریاست جمهوری.
9- نبود هماهنگی در قسمت معرفی وزرا در دومین کابینه دولت.
با این که این ناهماهنگی در مقاطع مختلف که در بالا ذکر شد و این مقاطع زمانی یکی پس از دیگری اتفاق افتاده است ولی سوال اینجاست که چطور با تجربه نمودن این دوران ها و شکست های تلخی را که مردم ما و سران هزاره متحمل شدند بازهم همچنان نا هماهنگ هر کس به سمت و سوی در حرکت می باشد؟ یعنی ریشه این وضعیت نابسامان و آشفته در کجاست و کجا گره خورده است؟
برای پاسخ به این سوال میتوانیم به بحران هویت هزاره اشاره نماییم چنانکه امروزه برخي از هزارههاي سنّي مذهب ما به سمت بحران هويت به پيش رفته و از پيکرهي اصلي خود در هزارستان جدا ميشوند و متاسفانه امروزه پراکندگي هزارهها کمکم به عنوان یک ضربالمثل در فرهنگ اينسرزمين جاي ميگيرد.
بحث بحران هويت، یکی از مباحث پيچيده و بسيار مهم است که نمی توان به آسانی آنرا واضحا تبیین نمود از همین جهت برخي از تحليلگران، معتقدند که هنوز هويت ملي در افغانستان به معناي واقعي آن، شکل نگرفته است، تا در پرتو آن، همة شهروندان از اقوام مختلف، خود را متعلق به اينجامعه دانسته و همة اتباعآن، خود را در سرنوشت سياسي همديگر شريک بدانند. البته واژه (افغان) امروزه بعنوان یک پسوند ملی برای هر شهروند درافغانستان القاب میشود اما!! این واژه خودنیز..{؟!}
البته جدا از بررسی بحران هویت در سطح ملي، بحران هويت در سطح اقوام نيز وجود دارد، که در ميان هزارهها و سادات، بحران هويت بین دو پدیده ای هويت مذهبي و هويت قومي، خلط شده که متاسفانه عدهاي، آگاهانه در کنار هويت مذهبي و قومي، بر شاخصههاي نژادي خويش نيز تأکيد نموده و ازاین طریق توانسته به گونه های مختلف بعنوان یک کلیت در کنار ...... قرار گیرد....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر